یه بار یکی رفت تونس اما یکی دیگه رفت نتونس


تعطیلات عید واسه من همیشه تخمی بوده، حتا یه تعطیلات هم یادم نمیاد که خوب بوده باشه، کلا قضیه یا قراره منتهی بشه به خونه موندن یا سفر رفتن، که جفتشم تخمیه، باز این اولیه بهتر بود قدیما، سفر رفتن که همیشه بد بوده، اصلا تحت هر شرایطی، دیگه از سفر مجردی پر از مشروب و این کسشرا که بهتر نیست ؟ اونم از نظر من تخمیه، حالا اگه نظر من تخمیه که اون ی بحث دیگه س. قبلا عیدها دختر عموم میومد خونه مون، دخترعموم از بچگی تو نظر ِ من دختر خوشگلی بود، قبلنا به نظرم بیشتر بود ولی الان دو سال از من بزرگتره، میخواستن دختره رو بکنن تو پاچه داداشم، ولی مادرم بابامو تهدید کرده بود که اگه فلان بشه بیسار میشه، نه این که دختره بد باشه ها، اتفاقا عرض کردم که دختر ِ خوشگلی بود، دختر عموهای خوشگل هم خوبن، چون که با آدم حرف میزنن، آدمو تحویل میگیرن، مثل باقی ِ دخترای خوشگل نیستن که تو پیاده رو فقط کونشون رو می کنن بهت و راه میرن. ولی مادرش خیلی بده، زن عموم رو میگم، خیلی دیوثه، اینو همیشه مادرم می گفت، من هم نمی دونستم چرا، تا این که تو همون بچگیام، ی بار که تنها گیرم آورده بود لواشکم رو نصف کرد و نصفش رو خورد، دیدید چقد دیوثه ؟ دختر عموم که میومد خوش میگذشت، چون دختر عموم دختر خوشگلی بود.ولی الان دیگه خوش نمیگذره. نه این که دیگه نیاد یا این که خوشگل نباشه، اتفاقا میاد و هست، ولی این حرف منو اونایی می فهمن که تو بچگی دختر عموشون که ازشون بزرگتر بوده، خوشگل بوده، بهشون خوش میگذشته ولی الان دیگه خوش نمیگذره. کلا تو عید خونه شلوغ میشه، زندگی آدم شلوغ میشه، چون فامیل های ما هم مثل فامیل های شما آدمای کسشری هستن، زندگی پر از کسشر میشه. البته بحث و مشکل و اینا فقط سر ِ فامیلها نیست، دوستی ها هم همینه، اگه کسی نظر منو خواست می تونم بگم کلا به نظر من جمع دوستیِ گسترده و بسیط، یک چیز مزخرف، کسشر و باقی ِ صفت های بده، توی جمعی که مثلا 12 13 نفر هستن و هرکس داره با یکی دیگه حرف میزنه، من حوصله یکی دیگه رو ندارم و مجبورم با خودم حرف بزنم، بدترش هم اینه که مشروب بخورن، مثل امشب، امشبی که اونجا بودیم و به نظر من خیلی کسشر بود، چون 18 نفر بودیم. من مشروب نخوردم، مجبور بودم ی عده مست رو نگاه کنم که یا دارن دلقک بازی درمیارن، یا اونایی که با دوست دخترشون اومدن دارن اونو بغل می کنن، دارن دست انداختن گردن اون، دارن اگه خجالت نمی کشیدن همونجا فلان، دارن چیز اصن، چه کاریه ادامه ش بدم ؟ آره، داشتم می گفتم ؟ کلا دوستی ها باید دو سه چهار و نهایتا 5 نفره باشه، مثلا ما بزرگترین قابلمه ای که داریم ظرفیت پخت برنج برای 6 نفر رو داره، این یعنی حداکثر آدمایی که باید بیان تو خونه ما 3نفره و حداکثر جمع های دوستی ای که باید شکل بگیره 5 نفره، درسته که قابلمه 6 نفره س ولی ما فقط می تونیم برنج ِ 5 نفر رو از توش دربیاریم و بخوریم، چون همخونه م از شام ِ امشب، برای ناهار فرداش استفاده می کنه، یعنی خب منطقی هم هست، منم اگه جاش بودم همین کار رو می کردم، اصن من جای هرکسی که باشم همون کاری رو می کنم که داره می کنه، اگر فلان رو ی چیز خوب و بهتر درنظر بگیریم بیاید قبول کنیم حرف اشتباهیه بگیم من جای فلانی بودم فلان می کردم، خب تویی که الان جای خودت هستی داری فلان می کنی ؟ خب نمی کنی دیگه، نمی کنیم دیگه. روبرتو باجو رو که یادتونه، همون که موهاشو دُم ِ اسبی می بست، همون، اگه زیدان هم جاش بود اون پنالتی رو خراب می کرد و ایتالیا رو بگا میداد، رونالدو – هر کدومشون، به انتخاب خودتون- رونالدو هم بود خراب می کرد، ولی به نظر من اگه مسی بود خراب نمی کرد، مسی خیلی خفنه، ولی مسی نمی تونست جای باجو باشه، چون اولا مسی ایتالیایی نیست و آرژانتینیه، دوما حتا اگه مسی رو بخوایم یه جایی ئی جز آرژانتینی ئی تصور کنیم فقط میتونه اسپانیایی ئی باشه.  حالا شاید شما کامنت بذارید و بپرسید- چقدر هم کامنت میذارید که مثلا الان من با طرح ِ این موضوع میخام از گذاشتن ِ کامنت های احتمالی پیشگیری کنم- خب تویی که میگی فلان، چرا میری ی همچی جایی، چرا ؟ دلیل اصلیش این بود که داداشم، همین داداشی که بالا هم گفتم، ی بار از چین که برگشته بود، ی هدفون آورده بود، این ی بار، با اون یه باری که بازم از چین برگشته بود و برام شورت آورده بود، متوجهید؟ شورت، یعنی برادر ِ شما میره چین، دو هفته اونجا اینور اونور میره، واسه همه کلی چیز میز میاره، واسه برادرزاده تون اسباب بازی میاره، واسه باباتون و مادرتون اسباب بازی نمیاره، عطر و لباس میاره و واسه شما شورت میاره، این ی بار با اون یه بار فرق داره، فرقش هم اینه که اون دفعه شورت نیاورده بود، هدفون آورده بود و فرداش گم شد ولی امسال پیدا شد، منم از خونه آورده بودمش خونه و گمش کردم باز، خونه دومیه همینجاییه که الان نشستم دارم می نویسم، خوبی ِ ما شهرستانیا همینه که دوتا خونه داریم و می تونیم بعضی وقتا واسه بامزه بازی پشت تلفن وقتی طرف می پرسه کجایی بگیم خونه یم، بعد طرف بگه خب من پشت ِ درم، در رو باز کن و ما هم بریم در رو باز کنیم ولی اون نیاد تو، چرا ؟ چون ما تو خونه شهرستانمون هستیم و اون پشت ِ در ِ خونه تهران بود. هدفونه رو تازگیا پیدا کردم، امروز دلم میخواست برم تو مترو آهنگ گوش کنم و صداش رو هم بلند کنم تا آدم ِ بغل دستی م که از سر کار برمیگرده و خسته س، اذیت بشه، شب بره خونه و به جامعه فحش بده، به بی فرهنگی ِ آدما فحش بده که مثلا به خیالش به من فحش داده ولی اون احمق نمی فهمه که در واقع به خودش فحش داده، به خود ِ بی شعور ِ گاو ِ نفهم ِ پدرسگش فحش داده که وقتی گوشیت رو از جیبت در میاری، خواب و خستگی از سرش میپره و زور میزنه تا بفهمه تو میخای چه گهی بخوری اون تو. همین که رفتم تو مترو کنار ِ ی دختر و پسر جا بود برای نشستن که متاسفانه رو صندلی ِ روبرویی هاش هم هیچ دختری ننشسته بود تا نگاش کنم، به همین خاطر مجبور شدم آهنگ گوش ندم و تا خود ِ ایستگاهی که قرار بود پیاده بشم به حرفای دو نفره این دونفر ِ کناریم گوش کنم که چون خیال می کردن من دارم آهنگ گوش میدم بلندتر حرف میزدن. آره، متوجه شدید که؟ من اینقدر بی شعورم که حتا بعضی وقتا هیچ متکایی حاضر نمیشه بغلش کنم، چه برسه به آدم ها که عقل و شعور دارن.

۱ نظر: